نی نی نازمون

عزیزم امروز وارد هفته 13 شدیم.

ملوسکم دیروز وقت دکترت بود که برام سونو و آز غربالگری نوشت.امروز  هم بابایی از سر کار  برگشت و با هم رفتیم سونو زیاد شلوغ نبود بعد از یه ساعت نوبتمون شد و رفتیم داخل و دکتر سونو کرد وشما رو نشون داد خوش به حالت نی نی کوچولو بابایی خیلی مهربونی داری خیلی دوستت داره از دیدنت خیلی ذوق زده شده بود و یواشکی ازت فیلمبرداری کرد. صدای قلب کوچولوتو هم برامون باز کرد الهی قربون اون قلبت برم من که تند تند هم میزد ضربان قلبت هم 159 بود بابایی جنسیتتو پرسید ولی دکتر گفت هنوز خیلی کوچولویی و 3 هفته بعد معلوم میشه که دخملی یا آقا پسمل امیدوارم هر چی هستی صحیح وسالم باشی از اونجا هم رفتیم من آز دادم اومدیم خونه.خدارو شکر دکتر گفت که سالمی...
20 آبان 1390

هفته هشتمممم

عزیزکم تو دیشب خیلی ما رو ترسوندی آخه حال مامانی خیلی بد بود و مریض شده بود.امروز صبح با بابایی رفتیم دکتر و دکتر سونو کرد و گفت که چیزیت نشده و من برای اولین بار وروجکمو دیدم و خیالم راحت شد بابایی هم خیلی خوشحال شد فقط دکتر گفت که بیشتر استراحت کنم و مواظبت باشم قربونت برم بابایی منو برد خونه مامان جون اینا تا اونجا استراحت کنم و حالم خوب بشه ده روز موندم خونه مامان جون تا شما حسابی قوی بشی و بعدش بابایی اومد دنبالم و برگشتیم خونه خودمون. ...
20 آبان 1390

اومدن نی نی نازم

من و بابایی پس از سالها انتظار در تاریخ ٨٦/٥/١٤ با هم عقد کردیم وسال ٨٨ هم زندگی زیر یه سقفو با هم شروع کردیم تا اینکه امسال تیرماه تصمیم گرفتیم که شما بیایی و میوه این عشق قشنگمون بشی . عزیزم تو خیلی مهربون بودی و زیاد نخواستی مامانی رو منتظر بذاری و زود اومدی تو دل مامان.الهی که مامانی فدات بشه ملوسکمممممم. ...
20 آبان 1390

خاطرات من و نی نی کوچولوی خوشگلم

خوشگل من مامانی از امروز تصمیم گرفته تا خاطرات تو رو تک تک بیاد و اینجا بنویسه تا ایشالا هر وقت بزرگ شدی بیای و بخونیشون وببینی که مامانی و بابایی چقدر شما رو دوست داشتن . ...
20 آبان 1390
1